قصهی خوشکنک که یک کسبوکار خانگیست با همان سینیهای جورواجور و کوچک و بزرگ لواشک شروع شد. در آن روزها تازه از کارم تعدیل شده بودم و در کنار گشتن دنبال کار، لواشک هم درست میکردم اما نه به قصد فروش. بیشتر راهی بود برای سرگرم شدن و نیافتادن در دام افسردگی.
خودم و بقیه از لواشکها خوشمان میآمد و این خوشآمدنها و تعریفها اگرچه خیلی میچسبید اما در آن زمان منجر به تولد خوشکنک نشد. بعد از مدتی دوباره کار پیدا کردم و استرس و افسردگی رخت بست، اما فکر راه انداختن چیزی که خودم ساخته باشمش همچنان قوی و پابرجا بود.
از سرکار میآمدم خانه و لواشک درست میکردم و درست کردنشان بعد از مدتی آنقدر انگیزه داد که فکر «چرا از همینجا شروع نمیکنی؟» را قوی و قویتر کرد.
با ذوق و شوق زیاد رفتم بازار پاکت و وسایل بستهبندی خریدم، بعدش برای این کار جدید اسم انتخاب کردیم و صفحه اینستاگرامش khosh.konak را ساختیم.
لواشکها در عرض یک چشم به هم زدن فروخته شد و راضی بودن آدمها انگیزهی بیشتری داد. بعد از مدتی دیگر این فقط لواشک نبود که این کسبوکار کوچک را میساخت. کمکم محصولات دیگری هم با تمرین و درست کردنهای چندباره و آزمون و خطا متولد شدند و خوشکنک را رنگیتر کردند. ترس و لرز روزهای اول جایش را به ذوق و شوق فرستادن بستهها و شنیدن نظر بقیه داد و شببیداریها، جایش را به بلد شدن کارها.
حالا دیگر جرات این را پیدا کرده بودم که از کارم استعفا بدهم و خوشکنک بشود کار تمام وقتم. به زودی با پول فروش محصولات، مخلوط کن جدید جای مخلوط کن قدیمی را گرفت و خشککن بزرگتر وارد خانهمان شد.
حالا بعد از گذشت سه سال دلم میخواهد چیزهای دیگری هم در کنار خوراکیهای درست کنم. دوست دارم گردنبند و گوشواره و قاب درست کنم و بروم در بازارها و مغازههای قدیمی و ظرف و ظروف قشنگ پیدا کنم و بخشی از آنها را به خوشکنک اضافه کنم. در حقیقت اینجا مثل دکان جمع و جوری باشد که میشود در آن چیزهای قشتگی پیدا کرد. از آن دکانهای کوچک و خودمانی که میدانی وقتی بروی داخلش دست خالی برنمیگردی و چیزهایی پیدا میکنی که دلیل شادیاند، دلیل خوشیهای کوچک.